تو قاب سرد شيشه اي پژمرده و دلخونه
حکايت عشق اونها مثل برف زمستونه
اومدنش خيلي قشنگ آب کردنش آسونه
قلب تو خالي از عشق و بي نور رو سوت و کوره
عاشق کشي مرامته نگات سرده و مغروره
عشق رو ببين از تو نگاش از کينه تو دوره
يه کاري کن براش که عاشقي هم زوره
زوره عشق تو زوره احساس هميشه کوره
هر جا خودخواهي باشه انصاف از اونجا دوره.
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: داستان عشقی